مقايسه شرکت مدني و شرکت تجاري در حقوق ايران
مقايسه شرکت مدني و شرکت تجاري در حقوق ايران
شرکت يکي از مهمترين مباحث مربوط به حقوق مدني و حقوق تجارت است که شناخت مفهوم و آثار حقوقي و تعهدات ناشي از آن،مستلزم شناخت ماهيت حقوقي شرکت است.به همين منظور در اين نوشتار کوشش شده است تا ماهيت شرکت مدني و شرکت تجاري روشن شود.در خصوص شرکت مدني با ارائه نظريههايي چند از فقهاي اماميه اين سؤال مطرح شده است که آيا عقد شرکت به عنوان يکي از عقود معين بهطور مستقل توان ايجاد اشاعه را دارد يا لزوما شرکت عقدي بايستي مسبوق به اختلاط و امتزاج اموال شرکا باشد؟پس از آن اوصاف شرکت تجاري را بيان نموده و با ارائه تعريفي از شرکت تجاري، وجوه افتراق آن را با شرکت مدني ذکر کردهايم.آنگاه با نشان داده ضوابطي، چگونگي تميز و تشخيص اين دو شرکت از يکديگر،معين شده است.
مقدمه
در قوانين موضوعه ايران از شرکت مدني و شرکت تجاري تعريف دقيقي ارائه نشده است و آنچه قانونگذار در ماده 571 قانون مدني بيان نموده اثر شرکت مدني است نه تعريف آن.مقنن،فصل هشتم از باب سوم جلد اول قانون مدني را به مقررات شرکت اختصاص داده و در آن از مقررات مربوط به مال مشاع،اداره و نهايتا تقسيم اموال مشترک بحث نموده است چنانکه در حقوق تجارت نيز مقنن بدون ذکر تعريفي از شرکت تجاري،به ذکر مصاديق اينگونه شرکتها اکتفا نموده است.
مبهم ماندن مفهوم شرکتهاي تجاري و مدني موجب شده است تا علاوه بر ماهيت حقوقي،حقوق و تعهدات ناشي از آن نيز نامعين باشد.در اين مقاله تلاش شده است پس از ذکر ماهيت حقوقي شرکت مدني و شرکت تجاري،آثار حقوقي مترتب بر هريک بيان شود.سپس با مقايسه بين اين دو شرکت از نظر حقوقي و کاربردي،وجوه افتراق و ضوابط تميز آن دو از يکديگر مشخص گردد.
مبحث اول:تعريف و ماهيت شرکت مدني
ماده 571 قانون مدني که از فقه اماميه اقتباس گرديده است در تعريف شرکت ميگويد:
«شرکت عبارت است از اجتماع حقوق مالکين متعدد در شئء واحد به نحو اشاعه» در اين تعريف به ماهيت شرکت يعني«اشاعه در حق مالکيت»توجه شده است؛گويي اشاعه مهمترين عنصر شرکت بوده و در واقع وصف مالکيت شرکا است.اين تعريف چنان مجمل است که شناسايي عقد شرکت به عنوان عقدي مستقل محل ترديد است. اجتماع حقوق،بدين معنا که موضوع مالکيت هيچ از مالکين در شيء واحد مشخص نباشد به طوري که هر جزئي از اجزاي شيء واحد در عين حال متعلق حق مالکيت هر يک از ايشان است.1
اشاعه در حق مالکيت اسباب و موجبات خاصي دارد که قانون مدني به بعضي از آنها اشاره کرده است؛ز جمله اينکه:شرکت ممکن است اختياري باشد يا قهري (ماده 572)شرکت اختياري يا در نتيجه عقدي از عقود حاصل ميشود يا در نتيجه عمل شرکا از قبيل مزج اختياري يا قبول عالي مشاعا در ازاي عمل چند نفر و نحو اينها573).از استقراي مواد 571 به بعد قانون مدني چنين مستفاد ميشود که قانونگذار با الهام از فقه اماميه،تعريفي مستقل از عقد شرکت ارائه نداده است،بلکه اثر اصلي شرکت را اشاعه در مالکيت شرکا ميداند.براي روشن شدن ماهيت شرکت مدني،لازم است ابتدا مفهوم شرکت عقدي بيان شود که با بررسي کتب حقوقدانان و فقهاي عظام ميتوان سه مفهوم جداگانه از شرکت عقدي به دست آورد:
الف-شرکت عقدي به معناي شرکت حاصل از عقد
قانون مدني در ماده 573 عقد را يکي از اسباب ايجاد اشاعه دانسته است؛بدين معنا که ميتوان به وسيله يکي از عقود ناقله مثل بيع،صلح و هبه،اشاعه در مالکيت را ايجاد نمود.ازاينرو،براي تحقق شرکت لازم است دو يا چند حق مالکيت از طريق انعقاد يکي از عقود ناقله باهم به نحوي درآميزد که تميز آن را يکديگر ممکن نباشد؛به ديگر سخن،شرکا توافق ميکنند که مالکيت انفرادي خود را به مالکيت اشتراکي تبديل نمايند به گونهاي که حق هرکدام در عين حال که به صورت عيني وجود و اصالت دارد،منتشر در مجموع باشد.2در اين مفهوم،عقد شرکت جنبه معاوضي و تمليکي دارد؛يعني براي ايجاد اشاعه در مالکيت لازم است هر شريک به وسيله يکي از عقود ناقله سهم مشاع از ملک خود را به صورت خاصي به ديگران تمليک کند و با اين مفهوم،عقد شرکت عقدي لازم خواهد بود،زيرا شريک در مال نميتواند به دلخواه خود اشاعه را به هم زده و آورده خود را مطالبه کند؛هرچند هر شريک برمبناي قواعد حاکم بر مالکيت مشاع و طبق ماده 589 قانون مدني ميتواند تقاضاي تقسيم مال مشترک را بنمايد.
ب-شرکت عقدي به معناي اداره مال مشاع
بعضي از فقهاي اماميه اثر عقد شرکت را چنين بيان نمودهاند:
1-عقدي است که ثمرهء آن جواز تصرف هرکدام از مالکين است بر شيء واحد به صورت مشاع.3از حقوقدانان نيز دکتر سيد محمود کاشاني در اين زمينه ميگويد:شرکت عقدي است که ثمره آن جواز تصرف مالکين متعدد شيء واحد،در مال مشترک است4؛به عبارت ديگر،قراردادي است که تصرف مالکان مشاع در يک مال را ممکن ميسازد.در اين مفهوم،سمت شرکا بعد از تحقق شرکت،وکالت و عامليت است و برمبناي اين تعريف،شرکت عقدي اذني و جزء عقود جايز محسوب ميشود.حقوقدان ديگري شرکت را اختلاطي از يک مبادله ميداند که سبب آن اشاعه در ملکيت است.وي با تلقي اعطاي نيابت در تصرف به عنوان چهرهاي ديگر از عقد،معتقد است:توکيل در تصرف و اداره و تقسيم سود و زيان،عقدي فرعي است که ضميمه اشاعه در مالکيت ميشود، بدون اينکه با عقد اصلي ترکيب گردد.بنابراين هيچ مانعي ندارد که هرکدام از اين دو عقد آثار و طبيعت خاص خود را حفظ کند،يکي جايز باشد ديگري لازم.5
به نظر ميرسد اثر عقد شرکت،ايجاد اشاعه در مالکيت باشد که نتيجه آن اذن در تصرف است،زيرا شرکت در زمره عقود لازم است ولي اشاعه را ميتوان از طريق تقسيم مال مشاع زايل نمود(ماده 589 قانون مدني).البته شرکا ميتوانند ضمن عقد شرکت، اعطاي نيابت در تصرف را براي يکديگر شرط نمايند.
ج-شناسايي شرکت عقدي به عنوان عقدي مستقل
در اين خصوص فقها اختلاف نظر دارند:از يک سو اين نزاع مطرح است که آيا اساسا از عقود معين عقدي مستقل به نام عقد شرکت وجود دارد يا خير،و از سوي ديگر در اين مسئله اختلاف است که آيا عقد شرکت به خوديخود توان ايجاد اشاعه را دارد يا لزوما شرکت عقدي بايد مسبوق به اختلاط و امتزاج اموال شرکا باشد؟
معدودي از فقها همچون شيخ يوسف بحراني در حدائق،مقدس اردبيلي در شرح ارشاد و کاشف الغطاء در تحرير المجله،با انکار وجود عقد شرکت به عنوان عقدي مستقل در کنار ساير عقود معتقدند:صرف انعقاد عقد،موجب اشاعه و ممزوج شدن اموال شرکا نميشود بلکه شرکت با مزج و اختلاط اموال مالکين حاصل ميگردد،خواه سبب امتزاج اختياري باشد يا قهري.از متأخرين نيز آية اللّه بروجردي ميگويند: مقتضاي تحقيق در کلام فقهاي قديم شيعه اين است که از نظر ما عقدي به نام شرکت در کنار ساير عقود وجود ندارد بلکه تنها سبب براي حصول شرکت امتزاج است،چون مقتضاي شراکت عدم جواز تصرف هريک از شرکا بدون اذن شريک ديگر است و از طرفي هم هدف از شرکت اين است که هريک از شرکا با خريد و فروش و تحصيل سود در آن تصرف کند،پس لازم است هريک از دو شريک ديگري را نسبت به جميعتصرفات تجاري وکيل کند،و لفظ«تشارکنا»دخالتي در حصول شرات ندارد.6
به نظر ميرسد از آنجا که،فقها در آثار خود انواع شرکتها،از جمله شرکت در اعمال،وجوه،مفاوضه و اموال را بيان نموده و تنها نوع اخير را صحيح دانستهاند،اين امر خود دليلي بر شناسايي عقد شرکت ميباشد،علاوه بر اينکه فقهايي نيز به عقد شرکت تصريح نمودهاند،مانند محقق کرکي در جامع المقاصد شهيد ثاني در مسالک،سيد علي طباطبائيي در رياض،و صاحب جواهر در جواهر الکلام،محمد کاظم طباطبائي در عروة الوثقي،سيد محسن حکيم در مستمسک و آية الله خوئي در مباني العروة.7از فقهاي متقدم نيز شيخ صدوق در المقنع في الفقه در باب شرکت از نوعي تراضي سخن به ميان آورد.که موضوع آن اشاعه در مالکيت اموال و شرکت در منافع است.8
همچنين شيخ مفيد در مقنعه ميگويد:
شرکت صحيح نيست مگر در اموال.البته ايشان شرکت را تعريف نميکند ولي ظاهرا مرادشان عقد شرکت است،زيرا در چند سطر بعد ميگويد:شرکت به صورت مدت معين و مؤجل باطل است و هريک از دو شريک هر وقت خواست ميتواند از شريکش جدا شود و وقتي يکي از دو شريک فوت نمود شرکت باطل خواهد شد.بنابراين بطلان به دليل تأجيل يا معلوم کردن مدت يا فوت شريک به معناي اجتماع حقوق مالکين در شيء واحد به نحو اشاعه معنا ندارد مگر اينکه سبب اين شراکت عقد باشد؛به عبارت ديگر،شرکت به معناي اجتماع حقوق مالکين در شيء واحد به نحو اشاعه،قابل اتصاف به صحت و بطلان نميباشد.9
بر موارد فوق ميتوان نظريات مشابه فقيهان بزرگي چون ابن ادريس حلي10، سيد مرتضي علم الهدي11و صاحب جامع المدارک را افزود.12
از استقراي در مجموع آراء و نظريات فقهاي عظام چنين برميآيد که شرکت به عنوان يک عقد مستقل،در کنار ديگر عقود معين پذيرفته شده است.حال اين سؤال مطرح است که آيا عقد شرکت به خوديخود ميتواند سبب اشاعه شود؟
اکثر فقها ميگويند:شرکت عقدي است که به صرف ايجاب و قبول بوجود نميآيد، بلکه شرط تحقق آن اين است که مال دو شريک قبل يا بعد از عقد ممزوج شود.بنابراين مثل قبض و اقباض در وقف و رهن،در اين عقد نيز امتزاج موثر است حال يا به عنوان علت تامه يا جزء اسباب تشکيلدهندهء عقد.13صاحب عروة نيز ميگويد:در شرکت عقدي علاوه بر شرايطي نظير ايجاب و قبول،بلوغ،عقل،اختيار و عدم حجر،شرط ديگري وجود دارد که عبارت است از:امتزاج دو مال يا اموال به نحوي که قابل تمايز از همديگر نباشند و اين امتزاج يا بايد قبل از عقد صورت بگيرد يا بعد از عقد.14
اما برخي ديگر براي عقد شرکت اصالت قائل شده و آن را براي ايجاد اشاعه مؤثر دانستهاند؛اينان معتقدند که حاکميت اراده توان ايجاد شراکت بين اموال شرکا را بدون احتياج به مزج دارد.از جمله اين دسته از فقها فقيه عالي قدر سيد محسن حکيم است که معتقدند اشاعه و اشتراک در اموال با عقد شرکت حاصل ميگردد و ميگويند:مزج در شرکت عقدي زماني ايجاد شراکت ميکند که شرکت قبلا انشا نشده باشد،پس اگر اشاعه به واسطه عقد محقق شد،ديگر به عامل مزج نيازي نيست.وي در اين زمينه اجماع را که از سوي بعضي از فقها ابراز شده است مبني بر اينکه مزج شرط صحت شراکت است،صراحتا رد ميکند و بيان ميدارد که شرکت عقدي بر دو مفهوم حمل ميشود:يک مفهوم آن همان اذن در تصرف است که در اين معنا امتزاج در اموال شرکا معتبر است(و مبناي آن را اجماع فقها ميداند)و مفهوم ديگر آن مجرد عقد شرکت است که در آن اراده شرکا به تنهايي ميتوان ايجاد اشاه و اشتراک را دارد،بدون اينکه امتزاج در آن اعتبار داشته باشند.15
از متأخرين نيز که نظريههاي فقهي وي مورد استفاده و مراجع و فقهاي اخير قرار گرفته است آية اللّه العظمي خوئي ميباشند که در خصوص شرط امتزاج ميفرمايند:اين شرط،ثبوتا و اثباتا شرط لغوي است زيرا اگر امتزاج مقدم بر عقد باشد در اين صورت اشاعه ايجاد شده و عقد،تحصيل حاصل است و اگر مزج بعد از عقد حاصل گردد در اين صورت تشکيل عقد ضرورتي ندارد و انعقاد عقد لغو و بيهوده است چرا که اشاعه از قبل ايجاد شده است،آية الله خوئي برخلاف برخي از علما،در اثبات شرط امتزاج براي عقد شرکت،قائل به اجماع نيستند.16
از علماء و نويسندگان حقوق نيز عدهاي براي نفس عقد شرکت،اصالت قائل شدهاند، از جمله مصطفي عدل که از تدوينکنندگان قانوني مدني است،در اين زمينه ميگويد:«اگر بخواهيم از يک طرف به روح و مفاد عمومي قانون مدني استناد کرده و از طرف ديگر به نص ماده 10 قانون مدني حقيقتي قائل شويم،بايد اذعان کنيم که چون نص صريحي تحقق عقد مستقل شرکت را متوقف به مزج واقعي سهم الشرکهها ننمودهاند لذا بايد حصول شرکت اختياري را نتيجه عقد مستقل شرکت ممکن باشد،درهرحال اگر متابعت قصد اطراف معامله و قائل شدن به نص ماده 10 قانون مدني قبول افتد ديگربراي حصول شرکت در نتيجه عقد مستقل عايقي وجود نخواهد بود.»17در نهايت ايشان عقد شرکت را چنين تعريف ميکنند:
«شرکت،عقدي است که به موجب آن هريک از اطراف معامله مقداري مال خود را به شرکت ميگذارد و در مجموع آنها پس از مزج هريک نسبت به سهم الشرکة خود به نحو اشاعه مالک ميشود.»18
با توجه به مطالب ياد شده امروزه بايستي اين عقيده را تقويت نمود که هيچ مانعي براي نفوذ اين خواست مشترک،يعني تبديل مالکيت انفرادي به مالکيت اشتراکي (انشاي مفهوم شرکت به وسيله عقد)به صرف ايجاب و قبول وجود ندارد،زيرا در حقوق ما ملاک انعقاد هر قراردادي،قصد مشترک متعاقدين و اراده باطني آنها است. بنابراين آنچه را طرفين عقد اراده کنند در صورتي که خلاف قوانين آمره و نظم عمومي و اخلاق حسنه نباشد،ميتوان به حکم مواد 10 و 975 قانون مدني انشا و ايجاد کرد و قالبها و صورتها جنبن شکلي دارند.
در قوانين بعد از انقلاب نيز مشارکت مدني به عنوان يک عقد مستقل پذيرفته شده است؛مقنن در فصل سوم آييننامه قانون عمليات بانکي بدون ربا(مصوب 8/12/1362 هيأت وزيران)يکي از مفهومترين عقود بانکي را مشارکت مدني دانسته و آن را که در کنار ديگر عقود مشارکتي(مضاربه،مزارعه،مساقات)پذيرفته است.ماده 18 مصوبه مذکور در اين خصوص چنين مقرر ميدارد:«مشارکت مدني عبارت است از درآميختن سهم الشرکه نقدي و غير نقدي به اشخاص حقيقي با حقوقي متعدد به نحو مشاع به منظور انتفاع طبق قرارداد.»
با تصويب اين قانون و قراردادهاي متنوعي که امروزه بانکها منعقد مينمايند،ديگر ترديدي در عقد بودن مشارکت مدني به عنوان يک عقد مستقل وجود ندارد.از نظر حقوق تطبيقي نيز در قوانين مدني اکثر کشورهاي عربي مبحث جداگانهاي به عقد شرکت،به عنوان عقدي مستقل،اختصاص داده شده است؛از جمله قانون مدني مصر در ماده 505 در تعريف شرکت چنين بيان داشته است:
«شرکت عقدي است که به موجب آن دو نفر يا بيشتر با پرداخت حصهاي از مال يا عملي ملزم ميشود که هرکدام در اين مال سهمي داشته باشند و آنچه از سود يا زيان آن به دست ميآيد،بين خود تقسيم نمايند.»19
همچنين ماده 844 قانون«موجبات و عقود»لبنان در تعريف عقد شرکت ميگويد:
«شرکت عقد مبادلهاي است که به موجب آن دو نفر يا تعدادي در يک چيز شريک ميشوند،با اين قصد که آنچه از سود به دست ميآيد،بين خود تقسيم کنند.»20
شبيه اين تعريف را ميتوان در مواد 494 قانون مدني ليبي،473 قانون مدني سوريه، 626 قانون مدني عراق و 582 قانون مدني اردن ملاحظه کرد.21
مبحث دوم:تعريف و ماهيت شرکت تجاري
قانون تجارت،تعريفي از شرکت که مبين ماهيت و نيز اوصافي حقوقي آن باشد،ارائه نکرده و در ماده 20 فقط به احصاي اقسام شرکت تجاري پرداخته است.به دليل سکوت قانون مدني در ارائه تعريفي دقيق از شرکت نيز در ابن بحث نميتوان به قانون مدني تمسک جست،علاوه بر اينکه جوهر و ماهيت اصلي شرکت مدني ايجاد اشاعه در مالکيت ميباشد که اين خود مهمترين و اساسيترين تفاوت شرکت تجاري با شرکت مدني است.ازاينرو،براي روشن شدن ماهيت شرکتهاي تجاري ناگريز از مراجعه به عقايد دکترين حقوقي هستيم.
استاد ستوده تهراني شرکت تجاري را چنين تعريف کردهاند:
«شرکت تجاري عبارت است از:سازماني که بين دو يا چند نفر تشکيل ميشود که در آن هريک سهمي به صورت نقد يا جنس يا کار خود در بين ميگذارند تا مبادرت به عمليات تجاري نموده و منافع و زيانهاي حاصله را بين خود تقسيم کنند.»22
عيب اين تعريف اين است که اولا:در آن شرکت نه به عنوان يک قرارداد بلکه به عنوان يک مسئله و سازمان نگريسته شده است حال آنکه شرکت قبل از هر چيز يک قرارداد است،ثانيا:شرکت را تنها مؤسسه يا سازماني ميداند که به عمليات تجاري مبادرت کند حال آنکه ممکن است عمليات شرکتي تجاري نباشد23ولي به عنوان شرکت تجاري محسوب شود،زيرا ماده 2 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت (مصوب 1374)منظور ميدارد:
«شرکت سهامي شرکت بازرگاني محسوب ميشود ولو اينکه موضوع عملياتش امور بازرگاني نباشد.»
دکتر منصور صفري نيز شرکت تجاري را چنين تعريف کرده است:
«شرکت عهدي است که به وسيله آن دو يا چند شخص توافق ميکنند آوردههايي رابه منظور تقسيم منافع احتمالي مشترکا مورد تجارت قرار دهند.»24به اين تعريف نيز ايرادهايي وارد است:
اولا:در اين تعريف فقط به تقسيم منافع احتمالي اشاره شده است حال آنکه شرکا در زيانهاي احتمالي نيز شريکاند ثانيا:اين تعريف شرط تجاري بودن شرکت را تجاري بودن عمل شرکت ميداند درحاليکه ممکن است شرکتي از نظر شکل تجاري تلقي شود ولي اعمالش غير بازرگاني باشد.
حال با توجه به ايراداتي که به تعريفهاي ياد شده وارد است ميتوان شرکت تجاري را چنين تعريف کرد:
شرکت تجاري قراردادي است تشريفاتي که به موجب آن دو يا چند نفر با قصد مشارکت توافق ميکنند با ايجاد شخصيت حقوقي آوردههايي را اعم از نقدي يا غير نقدي در ميان گذاشته تا پس از عمليات تجاري و غيرتجاري،منافع و زيانهاي به دست آمده در اين شرکت را بين خود تقسيم نمايند.
اين تعريف با توجه به عناصر تشکيلدهنده شرکت تجاري ارائه شده است که در اين جا به بررسي اين عناصر ميپردازيم:
الف-قراردادي بودن شرکت تجاري
شرکت به عنوان يک عمل حقوقي مبتني بر قراردادي است که بين شرکا و مؤسسين منعقد ميشود و آثار آن به موجب شرکتنامه يا اساسنامه و تصميمات مجامع عمومي تابع توافق شرکا و سهامداران است.حکومت تعدادي از قواعد آمره،تبعيت اقليت از نظر اکثريت و مسائلي از اين قبيل باعث گرديده است که عدهاي از حقوقدانان شرکت تجاري را يک سازمان حقوقي بدانند25نه يک قرارداد.به عقيده اين حقوقدانان اگرچه هسته اوليه شرکت را يک قرارداد تشکيل ميدهد ليکن شرکت بعد از تأسيس و تشکيل از منشأ اوليهاش جدا شده و ماهيت قراردادي بودن خود را از دست ميدهد؛به عبارت ديگر،شرکت بعد از تشکيل و پيدا کردن شخصيت حقوقي،تابع يک سري مقررات و اصول قانوني است که با ماهيت قراردادي بودن آن تهافت دارد.اما قدر مسلم اين است که شرکت تابع قرارداد و اراده جمعي مؤسسين و شرکا است و حکومت قواعد آمره بر يک عمل حقوقي با عقد بودن آن منافاتي ندارد؛آنچه اهميت دارد اصل آزاد درانعقاد عقد است که مؤسسين در بدو تأسيس آن را لحاظ نمودهاند.بنابراين در ماهيت قراردادي بودن شرکت تجاري شکي نيست منتها تأثير و حدود قلمرو حاکميت اراده در شرکتها متفاوت است؛بدين معنا که:در شرکتهايي نظير تضامني و نسبي و تا حدودي در شرکتهاي با مسئوليت محدود،توافق شرکا و اراده مشترک و جمعي آنها از بدو تشکيل شرکت تا انحلال آن اهميت خود را حفظ ميکند.
از استقراي در مواد 102،108،119،122،123،135،142،147 و 148 قانون تجارت چنين مستفاد ميگردد که قانونگذار در شرکتهاي تجاري براي ارادهء شرکا احترام خاصي قائل شده است.تشکيل مجامع عمومي و تأثير تصميمات اين مجامع،خود جلوهاي ديگر از اصل حاکميت اراده شرکا در شرکتهاي تجاري است، زيرا در اين شرکتها که موسوم به شرکتهاي شخص ميباشند اساس روابط حقوقي شرکا مبتني بر شرکتنامهاي است که سند قرارداد شرکت و محصول ارده شرکا ميباشد،درحاليکه در شرکتهاي سهامي عام و خاص شرکتنامه مفهومي ندارد و ذکر کلمه«شريک»و«سهم الشرکه»در اينگونه شرکتها صحيح نيست،زيرا در اين شرکتها سهم نماينده به عنوان قسمتي از توان مالي يا سرمايه شرکت به حساب ميآيد و در آن اصل حاکميت اراده سهامداران تأثير کمتري در ادامه حيات شرکت دارد.
در واقع اين شرکتها تابع يک سري تشريفات و مقررات قانوني هستند که از سوي قانونگذار براي آنها وضع گرديده است؛به عبارت ديگر،هدايت و خط مشي اينگونه شرکتها توسط مقنن ترسيم شده و سهامداران بايستي در چهارچوب اين خط مشي تعيين شده عمليات شرکت را به عهده گيرند،به نحوي که عدم رعايت اينگونه مقررات و تشريفات قانوني گاهي ممکن است به بطلان شرکت،يا بطلان عمليات و تصميمات آن منجر شود(ماد0 270 ل.ا.ق.ت)26و گاه ممکن است موجب مسئوليت کيفري عاملين آنها نيز بشود(مادهء 240 ل.ا.ق.ت).در اينگونه شرکتها اغلب سهامداران به دليل کثرت،يکديگر را نميشناسند و هر سهامدار به سهولت ميتواند با انتقال سهم خود به ديگري آزادانه از شرکت خارج شود(مواد 39 و 40 ل.ا.ق.ت).همچنين فوت يا حجر سهامداران در ارکان شرکت تأثيري ندارد.در اين شرکتها سهامداران مکلفاند مقررات اساسنامه،قانون تجارت و ديگر قوانين آمره را در خصوص تشکيل مجامع، انتخاب مديران و بازرسان،و انحلال و تصفيه امور شرکت رعايت نمايند.
اما در شرکتهاي شخصي اصل بر اين است که تمام شرکا در اداره و مشارکت شرکتحق يکساني دارند،هرچند در اين شرکتها نيز به رغم اعتقاد به اصل حاکميت اراده، قانونگذار مقررات آمرهاي نيز وضع نموده است که رعايت آن از ناحيه شرکا الزامي است.27
ب-تشريفاتي بودن قرارداد شرکت تجاري
قانونگذار تشکيل شرکتهاي تجاري،را در صورتي محقق ميداند که شرکا و سهامداران،براي تحصيل سود،سرمايههاي فردي خود را به سرمايه جمعي تبديل نمايند.بنابراين،از شخصيت حقوقي برخوردار شدن شرکتهاي تجاري،مستلزم يک سري تشريفات شکلي است28که قانونگذار در قانون تجارت و نيز قانون ثبت شرکتها (مصوب 1310)بيان نموده است.اين تشريفات قانوني،شرکت مدني را از شرکت تجاري از نظر شرايط صوري و شکلي متمايز ميسازد.بعضي از اين شرايط جنبه الزامي دارند،به نحوي که عدم رعايت آن باعث عدم تشکيل شرکت ميگردد؛مثلا مقنن در مورد شرکتهاي با مسئوليت محدود،شرکت تضامني و شرکت نسبي(موضوع مواد 96-118 و 185 قانون تجارت)مقرر ميدارد:شرکت وقتي تشکيل ميشود که تمام سرمايه نقدي آنها تأديه و سهم الشرکه غيرنقدي نيز تقويم و تسليم شود،در غيراين صورت شرکت تشکيل نشده و شخصيت حقوقي پيدا نخواهد کرد.يا در مورد شرکتهاي سهامي عام و خاص پس از رعايت تشريفات مذکور در مواد 17 و 20 لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت،شرکت از تاريخ قبول سمت مديران و بازرسان تشکيل شده محسوب ميشود.
از ديگر شرايط ضروري براي تشکيل شرکتهاي تجاري،وجود يک سري اسناد و مدارکي است که الزاما بايستي به اداره ثبت شرکتها از ناحيه شرکا و مؤسسين ارائه شود،در غيراين صورت شرکت قابل ثبت نميباشد.وجود اين اسناد مؤيد کتبي بودن قرارداد شرکت است،زيرا در همه شرکتهاي تجاري وجود شرکتنامه و بعضا اساسنامه که مهمترين وسيله اثبات عقد شرکت است ضرورت دارد.البته مقنن در خصوص کتبي بودن قراداد شرکت سکوت کرده است ولي از مقررات مربوط به قانون ثبت شرکتها و نيز مواد 47 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک(مصوب 1310)که به شرکتنامه اشاره مينمايد،ميتوان ضرورت آن را به دست آورد.علاوه بر موارد فوق،لزوم ثبت شرکتهاي تجاري در اداره ثبت شرکتها و نيز لزوم آگهي شرکتنامه و منضمات آن است که مقنن در مواد 195 و 197 قانون تجارت به آن تصريح نموده است. ماده 6 نظامنامه قانون تجارت(مصوب 1311)نيز اعلان شرکتنامه و منضمات آن را در روزنامه رسمي دادگستري و يکي از جرايد کثير الانتشار مرکز اصلي شرکت پيشبيني نموده است.البته نشر قرارداد شرکت از شرايط الزامي براي تشکيل شرکت محسوب نميشود،به همين دليل مقنن در ماده 198 قانون تجارت عدم رعايت ماده 197 اين قانون را از موجبات بطلان شرکت ندانسته بلکه آن را اسباب بطلان عمليات شرکت به حساب ميآورد.
ج-همکاري(توافق)دو يا چند نفر
اساس هر شرکتي-اعم از مدني و تجاري-مبتني بر مشارکت و تفاهمي است که بايستي از ابتداي تأسيس شرکت تا انتها و انحلال آن وجود داشته باشد،حتي اتفاق آرا و اخذ تصميمات در شرکتهاي مدني يا تجاري مبتني بر همين مشارکت است.قانونگذار در مواد 94،116،141،161،183 و 190 قانون تجارت به لزوم همکاري و مشارکت دو يا چند نفر تصريح نموده است.بنابراين در نظام حقوق تجارت ما شرکت تک شريکي وجود ندارد،در شرکتهاي سهامي عام نيز تعداد شرکا نبايد از پنج نفر و در سهامي خاص نبايد از سه نفر کمتر باشد.29
د-ايجاد شخصيت حقوقي
مهمترين اثر قرارداد شرکت تجاري،شخصيت حقوقي آن است که قانونگذار در مده 583 قانون تجارت آن را براي کليه شرکتهاي هفتگانه قانون تجارت مقرر داشته است.در اثر اين شخصيت حقوقي،تکاليف شرکا به شخصيتي واحد منتسب ميشود تا از اين طريق،امنيت،اطمينان و نظم بيشتري بر روابط شرکا با يکديگر و شرکا با اشخاص ثالث به وجود آيد.اين ويژگي مهمترين رکن شرکتهاي تجارتي به حساب ميآيد که مؤسسين و شرکا با اتکاي به چنين شخصيتي مستقل و با انگيزه،به عمليات تجاري مبادرت مينمايند.اين شخصيت داراي آثار و نتايجي از جمله:نام،اقامتگاه، تابعيت و دارايي مستقل از شرکاء و سهامداران ميباشد.قانونگذار در مرحله انحلال وتصفيه نيز براي شرکتهاي تجاري قائل به شخصيت حقوقي شده است.نتيجه بقاي شخصيت حقوقي شرکت اين است که دارايي شرکت از دارايي شرکا مجزا است و هرگاه اين دارايي براي پرداخت طلب طلبکاران شرکت کافي نباشد،اعلام ورسکستگي شرکت به دليل وجود شخصيت حقوقياش در زمان تصفيه امکانپذير خواهد بود(ماده 127 قانون تجارت).
هـ-آوردن حصه
سرمايهء شرکت از آوردههاي شرکا و صاحبان سهام تشکيل ميشود.از ماده 571 قانون مدني چنين برميآيد که شرکا بايستي هرکدام حق مالکيتي را اعم از وجه نقد يا غيرنقدي،به عنوان آورده و حصه وارد شرکت نمايند که30اين آورده به محض تشکيل شرکت و ايجاد شخصيت حقوقي از دارايي شرکا و سهامداران منفک و در دارايي شخص حقوقي داخل ميشود.
و-تقسيم سود و زيان
قصد بردن سود و تقسيم آن ميان اعضا از خصايص شرکتهاي تجاري است.قاعده بر اين است که هريک از شرکا به نسبت سهم خود در نفع و ضرري که به موجب ترازنامهء سالانه تعيين ميشود،سهيم باشند،مگر آنکه براي يک يا چند نفر از آنها در مقابل انجام دادن عملي سود زيادتري منظور شود.چنانکه ماده 35 قانون تجارت (مصوب 1311)براي بعضي از سهامداران به موجب رأي مجمع عمومي سهام ممتازه پيشبيني شده است ليکن ايجاد اين نوع سهام مشروط به اين است که اساسنامه آن را تجويز نموده باشد(تبصره 2 از ماده 24 ل.ا.ق.ت).تقسيم زيان نيز به نسبت سرمايهء شرکا تقسيم ميگردد و اساسا صحيح نيست شريکي شرط کند که به هيچ وجه زيانهاي شرکت را متقبل نخواهد شد؛چنين شرطي باطل است ليکن اين بطلان موجب انحلال شرکت(شخص حقوقي)نميگردد،زيرا اسباب انحلال در شرکتهاي تجاري مخصوص از سوي قانونگذار احصا گرديده است.
مبحث سوم:وجوه افتراق شرکت مدني و تجاري
الف-تفاوت از نظر شخصيت حقوقي
گفته شد اثر اصلي شرکتهاي مدني اشاعه در ماليکت است حال با توجه به اثر مذکور آيا ميتوان براي شرکتهاي مدني شخصيت حقوقي قائل شد.يکي از نويسندگان با پذيرش شخصيت حقوقي اين شرکتها به ماده 576 قانون مدني استناد نموده و گفته است:
اين ماده حاکي از آن است که در شرکت مدني شرکا ميتوانند قراردادي تنظيم کنند که در آن طرز اداره اموال شرکت بيان شده باشد و اين شبيه به اساسنامه و شرکتنامه است که در شرکتهاي تجاري تنظيم ميشود.همچنين براي تميز شرکتهاي مدني از تجاري،در قوانين معيار خاصي وجود ندارد و تنها نويسندگان به ضابطهء موضوع شرکت اين تفکيک را قائل شدهاند،درحاليکه اين معيار نميتواند ضابطهء تمام عياري تلقي شود.31
اين نويسنده جهت به اثبات رساندن شخصيت حقوقي براي شرکتهاي مدني ميافزايد:
در حقوق بعضي از کشورهاي اسلامي نظريه قبول شخصيت حقوقي شرکتهاي مدني پذيرفته شده است.
سپس در اين رابطه به گفته دکتر سنهوري اشاره ميکند که گفته است:
محاکم مصر در مورد شخصيت حقوقي شرکتهاي مدني وضع ثابتي نداشته زيرا گاهي قائل به آن بوده و زماني منکر اين مطلب شدهاند.علت اين وضع به دکترين و رويه قضايي فرانسه مربوط ميگردد،زيرا بعضي از حقوقدانان فرانسوي منکر چنين شخصيتي هستند.اين پذيرش به استناد موادي از قانون مدني فرانسه ميباشد که در آن به روابط شرکا با شرکت اشاره داشته است نه به روابط شرکا با يکديگر،و در حال حاضر دکترين با رويه قضايي هماهنگ گشته و براي شرکت مدني شخصيت قائلاند.32
به نظر ميرسد نويسندهء مذکور بدون اينکه در خصوص نظريه قبول شخصيت حقوقي براي شرکتهاي مدني استدلال قابل قبولي ارائه بدهد،به سادگي از آن گذشته و به تجزيه و تحليل آن نپرداخته است.بحث در خصص شخصيت حقوقي شرکتهاي مدني به مقالهاي مفصل نياز دارد که از حوزه بحث ما در اينجا خارج است،ليکن با عنايت به تفاوتهاي ماهوي و مهمي که بين اين دو شرکت وجود دارد قبول نظريه شخصيت حقوقي براي شرکتهاي مدني مشکل است و از هيچ متن قانوني به صراحت نميتوان وجود اين شخصيت را در حقوق ما به دست آورد،حال آنکه ماده 583 قانون تجارت کليه شرکتهاي تجاري را داراي شخصيت حقوقي ميداند و نيز در حقوق ما براي شرکتهاي مدني اصل تفکيک دارايي پذيرفته شده است،حال آنکه در شرکتهاي تجاري مقنن اين اصل را پذيرفته است و اين امر لازمهء شخصيت حقوقي است،زيرا:
اولا:قانون در مبحث شرکتهاي تضامني در ماده 116 قانون تجارت صراحتا از مسئوليت تضامني شرکا صحبت ميکند و پرواضح است که اساسا تضامن فرع بر تعدد مسئوليت است؛به عبارت ديگر،تضامن بيکيک يا چند ضامن و مضمون عنه در مقابل طلبکار تحقق پيدا ميکند که در آن،تعهد ضامن جنبه تبعي دارد؛يعني به تبع تعهد مضمون عنه مطرح ميشود.پس در اينجا دو دارايي متصور است:يکي دارايي شخص حقوقي به عنوان(مضمون عنه)و ديگري دارايي ضامن يا ضامنين.در نتيجه فرض مسئوليت تضامني براي شرکا،خود دليل بر تعهد دارايي و استقلال دارايي شرکت از دارايي شرکا است.
ثانيا:تضامن در شرکتهاي تضامني-طولي است-برخلاف اسناد تجاري که جنبه عرضي دارد-چنانکه قسمت اخير ماده 116 قانون تجارت بيان ميدارد:«...اگر دارايي شرکت براي تأديه تمام قروض کافي نباشد هريک از شرکا مسئول پرداخت تام قروض شرکت است»و طولي بودن تضامن،خود بر وجود دارايي مستقل و جدا از هم دلالت دارد که مقنن در شرکتهاي تجاري آن را مورد توجه قرار داده است.
ثالثا:کليه ديون شرکت بايستي از محل دارايي شرکت تأديه شود.بنابراين طلبکاران شخصي شرکا تا زماني که شخصيت حقوقي شرکت پا برجا است،حق مراجعه به دارايي شرکت را نخواهند داشت(مستفاد از مواد 126 و 129 قانون تجارت).
رابعا:مديون شرکت در مقابل طلبي که از شريک شرکت دارد و مديون شرکا در مقابل طلبي که از شرکت دارد حق استناد به تهاتر نخواهند داشت.(ماده 130 قانون
ب-تفاوت در ماهيت
همانطور که به تفصيل گفته شد هرچند هر شرکت مدني و شرکت تجاري هر دو ماهيتا نوعي قرارداد محسوب ميشوند،ليکن آثار حقوقي و مقتضاي ذات هريک با ديگري متفاوت است؛بدين معنا که جوهر و ذات شرکت مدني ايجاد اشاعه در مالکيت است درحاليکه در شرکتهاي تجاري اينچنين نيست؛به عبارت ديگر گاه اتحاد مالکيتها و آوردههاي جزء اصالت خويش را از دست داده و با ادغام شدن در مالکيت جمعي و مشترک وجودي جداگانه مييابد که از آن به شخصيت حقوقي تعبير ميکنند، اما در اشاعه،اتحاد مالکيت به کمال نميرسد بلکه تنها موضوع مالکيتها چنان باهم در ميآميزد که تمييز آنها از يکديگر ممکن نيست،33مانند امتزاج روغنهاي دو ظرف. به بيان سوم،در اشاعه مالکان با تراضي و اختيار ميپذيرند که مالکيتهاي خصوصي و مستقل خود را به مالکيتهاي اشتراکي تبديل کنند به گونهاي که حق هرکدام در عين حال که به صورت حق عيني موجود است و اصالت دارد،منتشر در مجموع34ميباشد، حال آنکه در شرکتهاي تجاري بحث اشاعه و يا مالکيت مشاع مطرح نيست،بلکه اين گونه شرکتها به دليل داشتن شخصيت حقوقي مستقل داراي آثار و نتايج حقوقي خاص خود ميباشند.
ج-تفاوت در ماهيت حقوقي سهم و سهم الشرکة
حق شريک يا صاحب سهم در شرکتهاي تجاري،خواه از نوع شرکتهاي شخصي باشد يا از نوع شرکتهاي سرمايهاي،قبل از هر چيز يک حق مالي قابل تقويم به پول است.مهمترين خصوصيتي که ماهيت سهم الشرکة و سهم را در شرکتهاي تجاري از شرکتهاي مدني جدا ميکند و اين نکته از نتايج قبول نظريه شخصيت حقوقي براي شرکتهاي تجاري محسوب ميشود عبارت است از اينکه:آورده شرکا و سهامداران در شرکتهاي تجاري،به ويژه در شرکتهاي سهامي عام و خاص،تغيير ماهيت ميدهد؛بدين معنان که در اينگونه شرکتها به محض تشکيل شرکت،آورده شرکا و صاحبان سهام از دارايي آنها جدا شده و در دارايي شخصي حقوقي داخل ميشود و تازماني که تصفيه صورت نگرفته است وثيقه تعهدات شرکت(شخص حقوقي)تلقي ميگردد درحاليکه در شرکتهاي مدني،سهم الشرکه هر شريک در مالکيت وي باقي ميماند و اصالت حقوقي خود را از دست نميدهد.در نتيجه همان حقوقي که مالک در مالکيت مفروز دارد در مالکيت مشاع نيز دارا خواهد بود؛مثلا اگر غاصبي سهم الشرکه شريک را غصب نمايد وي به عنوان مالک مال مشاع و به خاطر حق عيني که دارد ميتواند از طريق مراجعه به دادگاه و طرح دعوي رفع تصرف و رفع مزاحمت،احقاق حق نمايد.البته حق عيني مالکيت شريک به واسطه مشاع بودنش حالت انحصاري بودن خود را از دست ميدهد و باعث ميگردد که تصرف مادي هر شريک در مال مشاع منوط به اذن ديگر شرکا باشد زيرا شريک مالک جزئي از دارايي شرکت است و اينگونه تصرفات و با تصرف در سهم ديگر شرکا ملازمه دارد.
در شرکتهاي تجاري رابطهء شخص حقوقي با فردفرد شرکا و سهامدارانش،مبتني بر يک رابطهء حقوقي ديني است که به موجب اين رابطه هر شريک و صاحب سهم ميتواند به نسبت سرمايه خود از سود و منافع به دست آمده منتفع شود و با حضور در مجامع عمومي خود را دخيل در تصميمات بداند.
به دليل قبول اصل تفکيک دارايي در شرکتهاي تجاري،شرکا نسبت به آورده خويش فاقد هرگونه حق عيني ميباشند،سهم قسمتي از سرمايه شرکت سهامي است که تعيينکننده ميزان مشارکت و تعهدات و منافع صاحب آن در شرکت است.همچنين ورقه سهم،سندي قابل معامله و نماينده تعداد سهامي است که صاحب آن در شرکت دارد(ماده 24 ل.ا.ق.ت).سهامي هم که در ازاي آورده هر شريک تخصيص داده ميشود،معرف مال معيني از اموال شرکت نيست و در مرحله انحلال نيز عين آورده هر شريک به وي مسترد نميشود،بلکه پس از ختم تصفيه و پرداخت کليه ديون،شرکت به نسبت سهام بين سهامداران تقسيم ميگردد.به دليل وجود همين رابطه ديني آورده هر شريک در دارايي شرکت(شخص حقوقي)ادغام،و ماهيت عيني بودن خود را از دست ميدهد و نيز،سهام شرکتهاي تجاري قابل توثيق نميباشند،زيرا اينگونه سهام معرف ميزان مشارکت و تعهدات و منافع صاحب آن بوده و قابليت قبض و اقباض را ندارند و چنانکه در ماده 774 قانون مدني مقرر شده است،رهن دين و منفعت باطل است.
د-تفاوت در وضعيت حقوقي تصرفات شريک
تصرفات شريک در شرکتهاي مدني تابع مالکيت مشاع است که بر دو نوع تصرف است:يکي تصرفات حقوقي و ديگري تصرفات مادي.منظور از تصرفات حقوقي انجام معاملات نسبت به مال مشاع است؛بدين معنا که هريک از شرکا بدون اذن و رضايت شرکا ديگر جزئا يا کلا ميتوانند عين سهم الشرکة يا منافع به دست آمدهء از آن را به اشخاص ثالث منتقل نمايد بدون اينکه شرکاي ديگري بتوانند مانع از اين انتقال شوند. ماده 583 قانون مدني در اين رابطه چنين مقرر ميدارد:
«هريک از شرکا ميتواند بدون رضايت شريک ديگر سهم خود را جزئا يا کلا به شخص ثالثي منتقل کند.»
حال آنکه در شرکتهاي تجاري،نقل و انتقال سهم و سهم الشرکه تابع تشريفات خاص قانوني است و به نوع شرکت بستگي دارد؛به عنوان مثال،در شرکتهاي شخص، مثل شرکت تضامني و نسبي و تا حدودي در شرکت با مسئوليت محدود،به دليل اهميت شخصيت شرکا با عنايت به مواد 123،102 و 103 قانون تجارت،اصل بر عدم انتقال سهم الشرکه است،درحاليکه در شرکتهاي سهامي عام و خاص چون سرمايه شرکت منقسم به سهام ميشود،اصل بر آزادي نقل و انتقال سهام است.ماده 24 ل.ا.ق.ت در اين زمينه در تعريف سهمچنين بيان ميدارد:
«...ورقه سهم سند قابل معامله است که نماينده تعداد سهامي است که صاحب آن در شرکت سهامي دارد.»
سهم اگر بينام باشد نقل و انتقال آن به قبض و اقباض صورت ميگيرد و اگر با نام باشد بايستي در دفتر ثبت سهام شرکت به ثبت برسد(مواد 39 و 40 ل.ا.ق.ت).
از جهت تصرفات مادي نيز در شرکتهاي مدني هيچ يک از شرکا نميتوانند بدون اذن سايرين در مال مشاع تصرف فيزيکي نمايند،زيرا تصرف مادي شريک در مال مشاع با تصرف در حق مالکيت ديگران ملازمه دارد،مگر اينکه متصرف مأذون در تصرف باشد و در شرکتهاي تجاري نيز به طريق اولي اينگونه تصرف ممنوع است،زيرا برابر اصل تفکيک دارايي،آورده و حصهء شرکا و سهامداران متعلق به شخصيت حقوقي است و حتي در مرحله تصفيه و انحلال نيز به خاطر آنکه دارايي شرکت وثيقه تعهدات شرکت است شرکا و سهامداران حق تصرف فيزيکي در حصص و آوردههاي خودندارند.ماده 145 قانون تجارت در اين زمينه چنين مقرر ميدارد:
«شريک با مسئولت محدود نه به عنوان شريک حق اداره کردن شرکت را دارد،نه اداره امور شرکت از وظايف اوست.»
البته عدم تصرف مادي شرکا و صاحبان سهام در شرکتهاي تجاري مانع از حق کسب اطلاع ايشان از وضعيت شرکت نميشود.
ماده 147 در اين خصوص مقرر ميدارد:
«هر شريک با مسئوليت محدود حق نظارت در امور شرکت داشته و ميتواند از روي دفاتر و اسناد شرکت براي اطلاع شخص خود راجع به وضعيت مالي شرکت صورت خلاصه ترتيب دهد،هر قراردادي که بين شرکا برخلاف اين ترتيب داده شود از درجه اعتبار ساقط است.»35
هـ تفاوت در نمايندگي شرکتهاي مدني و تجاري
يکي از نتايج شخصيت حقوقي داشتن شرکتهاي تجاري اين است که ميتواند از نظر حقوقي بيان عقيده نموده و نماينده منافع قانوني شرکت به حساب آيد.توضيح اين که:در شرکتهاي تجاري،مديران(اعم از مدير عامل و اعضاي هيئت مديره)نماينده شرکا و صاحبان سهام نميباشند بلکه نماينده شخص حقوقي هستند که به نام و به حساب شخص حقوقي بيان اراده نموده و به انعقاد قرارداد،امضاي اسناد تعهدآور و دخالت در اعمال اجرايي شرکت،مبادرت ميکنند حال آنکه در شرکتهاي مدني اين چنين نيست؛اگر مديري به اتفاق شرکا انتخاب شد اين مدير نماينده شرکا است و اگر شرکا نيز مديري انتخاب ننمايند هر نوع تصرف حقوقي و مادي منوط به اذن همگي شرکا است؛به بيان ديگر،مشروعيت تصرفات مدير در اداره مال مشاع ناشي از اذني است که به موجب عقد شرکت ايجاد شده و هرگونه تغيير در حدود اختيارات مدير يا تعيين مدير جديد بايد با موافقت همهء شرکا انجام پذيرد؛در صورتي که اين ويژگي با طبيعت شرکتهاي تجاري سازگاري ندارد،زيرا جلب رضايت شرکا،به ويژه در شرکتهاي سهامي،کار آساني نيست و از طرفي اذن هميشه قابل رجوع ميباشد.
بنابراين،نظريه نمايندگي در شرکتهاي تجاري در واقع يکي از آثار عملي پذيرش شخصيت حقوقي براي آنها است در نتيجه اولا:از نظر شکلي،نصب و عزل مدير ومدير عامل شرکتهاي تجاري تابع تشريفات خاص قانوني است که معمولا به وسيله مجمع عمومي شرکا و صاحبان سهام صورت ميگيرد36.ثانيا:نوع نمايندگي مديران در شرکتهاي تجاري به تأسي از شخصيت تجاري اين شرکتها ميباشد بنابراين کليه اعمال و معاملات مديران که به نام و به حساب شرکت صورت ميگيرد از نظر حقوقي تابع معاملات تجارتي خواهد بود،زيرا ماده 20 قانون تجارت کليه شرکتهاي هفتگانه را تاجر ميداند پس نمايندگي اينگونه شرکتها نيز به تبع شخصيت تجاري شرکت با توجه به بند 3 از ماده 3 و نيز ماده 5 قانون تجارت"نمايندگي تجاري"محسوب ميشود، حال آنکه نمايندگي مديران در شرکتهاي مدني از نوع نمايندگي مدني است.
ثالثا:در نحوه انتصاب مدير و مديران به عنوان نماينده شخص حقوقي،به اتفاق آراي شرکا و سهامداران نيازي نيست بلکه نظر اکثريت ملاک انتصاب و تصميمگيري است؛به عبارت ديگر،نظر اکثريت شرکا بر اقليت تحميل ميشود درحاليکه در شرکتهاي مدني اداره و مديريت شرکت بايستي به اتفاق نظر کليه شرکا باشد چرا که تصرف شريک بدون اذن ديگران در مال مشاع جايز نيست و فضولي محسوب ميشود.
رابعا:در اداره مال مشاع در شرکتهاي مدني،مقنن اصل ما لکيت اراده جمع را محترم شمرده و نافذ ميداند،چنانکه در 576 قانون تجارت نيز طرز اراده اموال مشترک را تابع شرايط مقرر بين شرکا ميداند،حال آنکه در شرکتهاي تجاري،به ويژه در شرکتهاي سهامي،اصل حاکميت اراده زماني نفوذ حقوقي پيدا ميکند که در چهارچوب مقررات قانوني خصوصا قانون تجارت و اساسنامه شرکت صورت بگيرد (مواد 270 و 142 ل.ا.ق.ت.)
خامسا:از نظر حدود و قلمرو مسئوليت نيز وضعيت مديران شرکتهاي تجاري کاملا با وضعيت حقوقي مديران در شرکتهاي مدني متفاوت است،زيرا در شرکتهاي مدني تصرف هريک از شرکا در مال مشترک مبتني بر اذن است و از جهت سلطهاي که چنين شريکي بر مال مشترک پيدا ميکند وضع او مانند امين است و احکام مستودع و امين در مورد وي اجرا ميشود(مواد 631 و 584 قانون مدني)حال آنکه در شرکتهاي تجاري مسئوليت مدير يا مديران شرکتها وسيعتر و سنگينتر خواهد بود، زيرا در شرکتهاي تجاري به ويژه در شرکتهاي سهامي،مقنن حقوق اشخاص ثالث را در مقابل شرکت تضمين نموده و از آنان حمايت کرده است(مستفاد از ماده 118 ل.ا.ق.ت و ماده 105 قانون تجارت).بنابراين مسئوليت مديران به تناسب عملکردخويش و برحسب مورد ممکن است در مقابل اشخاص ثالث،شرکا و سهامداران و نيز شخص حقوقي،تضامني،انفرادي و يا اشتراکي باشد(مواد 135،142،143،273 ل.ا.ق.ت).
مبحث چهارم:چگونگي تميز و تشخيص شرکتهاي مدني از شرکتهاي تجاري
قبل از ارائه معيار و ضوابطي در خصوص تميز و تشخيص شرکتهاي مدني از تجاري،لازم است موضوع حقوق تجارت ايران در اين زمينه که از کدام سيستم حقوقي پيروي ميکند،مشخص شود.اين بحث نه تنها در حقوق ايران بلکه در اکثر قريب به اتفاق کشورهاي دنيار مطرح گرديده و در قوانين تجاري اين کشورها آثار خود را بر جاي گذاشته است.عمده مباحث حول دو محور اساسي دور ميزند:يکي"مفهوم موضوعي"حقوق تجارت و ديگري"مفهوم شخصي"آن.
الف-مفهوم موضوعي
در برخي کشورها حقوق تجارت،حقوق اعمال يا معاملات و به عبارتي حقوق عمليات تجاري است،ازاينرو در اين نظام آن را به مفهوم يا سيستم موضوعي تعبير کردهاند.برمبناي اين مفهوم،حقوق تجارت مجموعهاي از قوانين و مقرراتي است که بر معاملات تجاري حکومت دارد و اعمال يا معاملات تجاري هسته مرکزي حقوق تجارت را تشکيل ميدهد37؛به عبارت ديگر،حقوق تجارت در اين نظام،حقوق اعمال، قراردادها و تعهدات تجاري است.
ب-مفهوم شخصي
در پارهاي ديگر از کشورها حقوق تجارت،حقوق تجّار است.براساس اين نظريه اعمال يا معاملات تجاري جنبه فردي دارد و اين تاجر است که نقش عمده را ايفا ميکند. بنابراين حقوق تجارت،حقوق حاکم بر تجّار و روابط ميان آنها است و اعمالي تجاري محسوب ميشود که توسط شخص تاجر انجام ميگيرد،حال آنکه اگر همين اعمال را غيرتاجر انجام دهد تجاري نخواهد بود.38
ج-موضع حقوق ايران
برخي از اساتيد حقوق تجارت ما بر اين باورند که قانون تجارت ما به تبع ماده اول از قانون تجارت فرانسه از مفهوم موضوعي پيروي کرده است39،زيرا ماده 1 قانون تجارت در تعريف تاجر ميگويد:
«تاجر کسي است که شغل معمولي خود را معاملات تجاري قرار بدهد.»
پس اين معاملات است که تاجر را به وجود ميآورد نه اينکه تاجبر به معاملات جنبه تجاري بدهد،اين استدلال هرچند به ظاهر منطقي جلوه ميکند اما به نظر ميرسد که نظام حقوق تجارت ما يک"نظام مختلط"ميباشد،يعني قانون تجارت ما هر دو سيستم را پذيرفته است.به همين اعتبار برخي از اساتيد حقوق تجارت ما از تلفيق مواد 1 و 2 که اعمال يا معاملات تجارتي را اساس قرار داده است از يک طرف و مواد 3 و 5 که شخصيت تاجر را مد نظر قرار داده است از طرف ديگر،چنين نتيجه گرفتهاند که قانون تجارت ايران مثل قانون تجارت فرانسه گرچه ظاهرا مفهوم موضوعي را در نظر گرفته است ولي عملا مخلوطي است از دو مفهوم،و اين امري که کاملا طبيعي است چون حقوق تجارت فطرتا هم حقوق اعمال تجاري است و هم حقوق تجار.40با اين وصف، ماده 1 قانون تجارت تاجر را براساس معاملاتش به ما معرفي کرده است،بنابراين در نظام ما بايستي اصل رابر سيستم موضوعي بنا نهاد،زيرا سيستم شخصي در کنار سيستم موضوعي،جنبه فردي و تبعي دارد؛به عبارت ديگر،در سيستم قانون تجارت ايرن شخصيت تاجر براساس معاملاتش شکل ميگيرد،زيرا اگر تاجري شغل معمولياش را"معاملات تجاري"قرار ندهد مفهوم شخصي تحقق پيدا نميکند.
حال که اين موضع روشن گرديد براي شناسايي شرکت مدني از شرکت تجاري بايد گفت:در قوانين ما معيار تمار عياري وجود ندارد که به سهولت بتوان اين دو نوع شرکت ر از يکديگر تفکيک و شناسايي نمود،باوجوداين ميتوان از استقراي در قوانين تجاري ضوابط و معيارهايي را به دست آورد:
ضابطه اول:ضابطه نوعي يا موضوعي
بعضي از حقوقدانان براي تميز شرکت مدني از تجاري ملاک و ضابطه را موضوع عمليات شرکت ميدانند؛بدين معنا که اگر موضوع اعمال شرکتي،اعمال تجاري نباشد آن شرکت مدني است و در غير اين صورت،تجاري محسوب ميشود.41قانونگذار تجارت ايران نيز اين ضابطه را در نظر گرفته و در تعريف شرکت با مسئوليت محدود درماده 94،شرکت تضامني در ماده 116،شرکت نسبي در ماده 186 و شرکت مختلط سهامي در ماده 141 قانون تجارت قيد"براي امور تجارتي"را ذکر کرده است.منظور از قيد مذکور اين است که براي اينکه شرکتهاي ياد شده تجاري محسوب شوند بايستي موضوع عملياتشان را يک يا چند نوع از معاملات احصا شده در ماده 2 قانون تجارت قرار دهند.
بسياري از اعمال و معاملات شرکتهاي تجاري به خوديخود مدني بوده و تجاري محسوب نميشوند ليکن ميتوان از طريق اعمال نظريه تبعي بودن اعمال تجاري،به آنها جنبه تجاري داد؛مثلا اگر مجمع عادي يک شرکت تجاري تصميم بگيرد مبلغي را به عنوان پاداش ساليانه به کارگران شرکت پرداخت کند اين عمل هرچند جنبه مدني دارد ليکن به تبع شخصيت تاجر(شرکت تجاري)وصف تجاري به خود گرفته و عمل بازرگاني محسوب ميشود.
بند 4 از ماده قانون تجارت نيز کليه معاملات شرکتهاي تجاري را به اعتبار تاجر بودن يکي از متعاملين يا هر دو،تجاري ميداند.همچنين در ماده 5 اين قانون امارهاي قانوني به دست ميدهد که به موجب آن:
«کليه معاملات تجار تجارتي است،مگر اينکه ثابت شود معامله مربوط به امور تجارتي نيست.»
بنابراين هرگاه شک شود که آيا فلان معامله تاجر تجارتي است يا خير با توجه به اماره مذکور که در واقع قرينهاي بر ضابطه شخصي بودن اعمال تجارتي است،آن معامله را بر تجاري بودنش حمل مينمايين.
ضابطه دوم:شکل اعمال
گاه مقنن شکل اعمال را ضابطه تميز وصف تجاري از غيرتجاري قرار داده است و به موضوع و شخصيت شرکت اعتنايي نميکند؛براي مثال،قانونگذار در اسناد تجاري،42ملاک تجاري بودن عمل را شکل و قالب برات دانسته است و در بند 8 از ماده 2 قانون تجارت معاملات برواتي را اعم از اينکه بين تاجر،باشد يا غيرتاجر تجارتي محسوب کرده است.
در شرکتهاي سهامي نيز قانونگذار از همين ضابطه پيروي نموده است و در ماده 2 لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت مقرر داشته است:«شرکت سهامي شرکت بازرگاني محسوب ميشود ولو اينکه موضوع عمليات آن امور بازرگاني نباشد».
پينوشتها:
(1).مهدي شهيدي.وضعيت حقوقي تصرفات شريک در مال مشاع،فصلنامه حق،دفتر 6،تير-شهريور 1365،ص 33.
(2).ناصر کاتوزيان،عقود معين؛صلح،عطايا،مشارکتها(چاپ اول:تهران،انتشارات اقبال)ص 9.
(3).شهيد ثاني،مسالک الافهام و محقق ثاني،جامع المقاصد(چاپ اول:منشورات مکتبه امير المومنين صلّياللّه عليه و اله و سلّم،1414 ق)فقه الشرکه،ص 27 و 36.
(4).سيد محمود کاشاني،شرکت مدني،نشريه دانشکده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي،دوره دوم،ش 2،فروردين 1365،ص 20.
(5).ناصر کاتوزيان،همان،ص 23 و مرتضي حسيني،شرکت و مفاهيم آن و مختصات شرکت مدني، فصلنامه حق،دفتر هفتم،مهر-آذر-1356،ص 41 به بعد.
(6).عبد الکريم موسوي اردبيلي،فقه الشرکة علي نهج الفقه و القانون(چاپ اول:منشورات مکتبه امير المؤمنين صلّي اللّه عليه و اله و سلّم،1414 ق.)ص 33 به نقل از:آية الله بروجردي.
(7).همان،ص 33.
(8).شيخ صدوق،المقنع چاپ شده در:سلسلة الينابيع الفقهيه(چاپ اول:بيروت،1410 ق)ج 17،ص 3.
(9).شيخ مفيد،المقنعة،ص 623،624 و عبد الکريم موسوي اردبيلي،همان،ص 29.
(10).ابن ادريس حلي،سرائر چاپ شده در:سلسله الينابيع الفقهية،ج 17،ص 28.
(11).سيد مرتضي،علم الهدي،الانتصار،ج 17،ص 7.
(12).عبد الکريم موسوي اردبيلي،همان،ص 28 به نقل از:سيد احمد خوانساري،جامع المدارک.
(13).سيد محمود کاشاني،همان،نشريه دانشکده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي،دوره دوم،ش 2،فروردين 1365،ص 2 و ناصر کاتوزيان،همان،ص 12 به بعد.
(14).سيد محمد کاظم طباطبائي،العروة الوثقي(المکتبة العلمية الاسلامية،1399 ق)باب شرکت،مسئله دون.
(15).سيد محسن طباطبائي حکيم،مستمک العروة الوثقي(قم،دار الکتب العلميه)ج 13،ص 12 به بعد.
(16).محمد تقي خوئي،مباني العروة الوثقي(تقريرات درس آية الله خوئي)قم،مدرسه دار العلم،1409 ق) جزء 3،ص 253 به بعد.
(17).مصطفي عدل،حقوق مدني(انتشارات امير کبير)ص 374 به بعد.
(18).همان.
(19).مصطفي کمال طه.القانون التجاري(چاپ سوم:بيروت،دار الجامعية،1991 م)ص 232.
(20).الياس ناصيف،الکامل في القانون التجاري(چاپ دوم:بيروت،منشورات عويدات،1992 م)ص 15.
(21).ر.ک:عبد الرزاق سنهوري،الوسيط في شرح القانون المدني(چاپ اول:بيروت،دار الحياة،1964 م)ج 5،ص 219؛سمير عاليه قاض،اصول القانون التجاري(بيروت،المؤسسة التجاري الجامعية للدرسات، 1996 م)ص 221 به بعد و محمد فوزي سامي،شرح القانون التجاري(بيروت،در المکتبه التربية، 1997 م)ص 3 به بعد.
(22).حسن ستودهتهراني،حقوق تجارت(تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1346)ج 1،ص 172.
(23).ربيعا اسکيني،حقوق تجارت(چاپ اول:تهران،انتشارات سمت،پاييز 1375)ج 1،ص 15.
(24).منصور صفري،تحولات حقوق خصوصي(تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1371)چ 2،ص 185 به بعد.
(25).حسن ستودهتهراني،همان،ص 170.
(26).منظور لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت(مصوب اسفندماه 1374 است)که قانونگذار اين لايحه را در 300 ماده در مورد شرکتهاي سهامي عام و خاص وضع نموده است.
(27).ر.ک:قانون تجارت،مواد 117،118،134 و 218.
(28).الياس ناصيف،الشرکات التجارية(چاپ دوم:بيروت،منشورات عويدات،1992 م)ج 2،ص 35 به بعد و محمد فوزيسامي،همان،ص 73 به بعد.
(29).مستفاد از مواد 3 و 107،105 قانون تجارت.
(30).براي مطالعه بيشتر در خصوص آورده شرکا ر.ک:ربيعا اسکيني،همان،ج 1،ص 19-20 و حسن ستودهتهراني،همان،ج 1،ص 157-158.
(31).محمد جواد صفار،شخصيت حقوقي(چاپ اول:تهران،نشر دانا،1373)ص 182 و 183.
(32).همان.
(33).سمير عالية قاض،همان،ص 250.
(34).ناصر کاتوزيان،همان،ص 9 و 10.
(35).راجع به حق کسب اطلاع سهامداران در شرکتهاي تجاري ر.ک.:مادهء 170 قانون تجارت و ماده 139 لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت.
(36).شرايط حاکم بر نحوه تشکيل و رسميت يافتن آن و ديگر تشريفات قانوني مجمع عمومي را از اجتماع ساده شرکا متمايز ساخته است زيرا مجمع لزوما به منزله اجتماع همه شرکا نيست(محمد فوزيسامي، همان،ص 237 به بعد).
(37).بهروز اخلاقي،جزوهء درس حقوق تجارت،انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي تهران،مقطع کارشناسي ارشد،سال 71،ص 162؛سمير عالية قاض،همان،ص 10 و مصطفي کمال طه،القانون التجاري،ص 57 به بعد.
(38).بهروز اخلاقي،همان،ص 167.
(39).محمود عرفاني،حقوق تجارت(چاپ چهارم:تهران،انتشارات جهاد دانشگاهي،1369)ج اول،ص 48 و حسينقلي کاتبي،حقوق تجارت(چاپ چهارم،تهران،چاپ مصور،1353)ص 7.
(40).آذر کيوانآذري،جزوه حقوق تجارت 2،ص 46 و 47.
(41).عبد الرزاق سنهوري،همان،ص 232 و 233 و الياس ناصيف،همان،ص 28 به بعد.
(42).مصطفي کمال طه،همان،ص 87.
سيد علي سيد احمدي سجادي
«مجله مجتمع آموزش عالي قم» سال اول-شماره چهارم-زمستان 78 ص 135-159